به سوی نور
"به سوی نور" 
نويسندگان
لینک دوستان

"بسمی تعالی"

این وب صرفا برای پاسخ دادن به سوالات شرعی و دینی شما طراحی شده است.

کشور ایران جزء معدود کشورهای جهان است که آمار وجود شیعه و مسلمان واقعی در آن زیاد است. به همین دلیل کسانی که این دین و مذهب را قبول ندارند سعی بیشتری در گمراه کردن ما ایرانی ها دارند و امروزه شاهد پیدا شدن دین و فرقه های بسیاری مانند یهودیت، بودایی، زرتشتی، آتش پرستی، شیطان پرستی و ... می شویم. بنابراین برای پایداری این مذهب و عمیق کردن اعتقاد های مردم این سایت طراحی شده و ما امیدواریم که بتوانیم با این عمل از چنین فاجعه ای جلوگیری کنیم.

شما دوستان می توانید هر گونه سوال در مورد اسلام، تفاوت شیعه و سنی، پیدایش فرقه های جدید، دنیا و آخرت، ازدواج از نظر اسلام، انجام اعمال واجب، ائمه و... بپرسید. ما پاسخ گوی شما عزیزان هستیم.

                                                                                                                                       باتشکر

                                                                                                                                        راشد






موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:23 ] [ راشد ]

یکی از فلسفه ی بعثت پیامبران الهی برقراری عدالت در میان جامعه انسانی است چنانکه قرآن می فرماید: ما پیامبران را با دلایل های روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم گرایش به عدالت پیدا کنند ...

خداوند در بعضی از آیات قرآن، مستقیما بندگانش را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: و هر چیز را به ترازوی عدل و انصاف بسنجید و هیچ در میزان، کم فروشی و نادرستی نکنید.

در بعضی آیات به همه ی انسان ها اعلام می کند که: همانا خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد.

خلاصه، فلسفه عدالت از نظر قرآن عبارت است از رعایت استحقاق ها و پیاده کردن کامل آن در جامعه انسانی. و لذا یکی از مسئولیت های رهبران دینی همین است که عدالت را در جامعه بگسترانند و زمینه های تحقق آن را فراهم کنند.

لازم به توضیح است: از آنجا که بنابر اختصار است و مبحث توحید طولانی شد در اینجا از عدالت، بسیار مختصر بحث گردید.


موضوعات مرتبط: عدل، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:9 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:8 ] [ راشد ]

غیر از معنای مشهوری که برای عدل هست (خداوند عادل است و به کسی ظلم نمی کند) معنای وسیع تری هم برای عدل وجود دارد:

1- عدل در خداوند یعنی دوری آفریدگار از انجام هر عملی که برخلاف مصلحت و حکمت است.

2- عدل، یعنی: همه ی انسان ها در پیشگاه خدا از هر جهت یکسان و برابر اند و هیچ انسانی نزد او بر دیگری برتری ندارد مگر کسی که با تقوا و اعمال نیک خود را از فساد و تباهی دور بدارد.

3- قضاوت و پاداش به حق: یعنی خداوند هیچ عملی را هر چند خیلی ناچیز و کوچک باشد از هیچ کس ضایع نکرده و بی اجر و پاداش نمی گذارد و بدون تبعیض به هر کس جزای عملش را خواهد داد.

4- قرار دادن هر چیز در محل خودش: خداوند هر پدیده و مخلوقی را در جای خود آفریده و مواد ترکیبی هر موجودی را به اندازه ی لازم آن معین کرده است و تعادل و تناسب در تمام پدیده های جهان آفرینش وجود دارد.

عمل بر مبنای هدف: یعنی تمام آفرینش در جهان هستی بر مبنای هدف است و در ایجاد همه ی عالم، اسرار و دلایلی نهفته است و هیچ چیز بیهوده و عبث نیست. این ها برخی از معانی وسیعتر عدل است که بیان گردید.


موضوعات مرتبط: عدل، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:7 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:2 ] [ راشد ]

1) نیاز: کسی ظلم می کند که برای رسیدن به اموری نیازمند باشد و از راه ظلم بتواند به آنها برسد.

2) جهل و نادانی: کسی ظلم می کند که زشتی و قبیح بودن ظلم را نداند.

3) رزائل اخلاقی: کسی ظلم می کند که در وجودش کینه، عداوت، حسد، خودخواهی و هوا پرستی باشد.

4) عجز و ناتوانی: کسی ظلم می کند که از دفع ضرر و خطر از خودش عاجز است و فکر می کند برای رسیدن به هدف راهی جز ظلم ندارد.

هر ظلمی در عالم واقع می شود در اثر یکی از این عوامل است و اگر این عوامل نبود هیچ ظلم و ستمی در هیچ کجا واقع نمی شد و هیچ یک از عوامل مذکور به ساحت قدس پروردگار راه ندارد زیرا خداوند:

الف) غنی و بی نیاز مطلق است.

ب) علمش نامحدود و بی پایان است.

ج) تمام صفات کمال را دارا است و از تمام عیوب و نواقص پاک و مبری است.

د) دارای قدرت نامتناهی و بی حد می باشد پس او عادل است.


موضوعات مرتبط: عدل، ،
برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:58 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:1 ] [ راشد ]

شخصی از حضرت صادق (ع) خواست که او را به آفریدگار جهان راهنمایی کند. حضرت در پاسخش چنین فرمود:

- آیا هرگز سوار کشتی شده ای؟

- آری.

-  آیا اتفاق افتاده که کشتی شما بشکند و کشتی دیگری هم که تو را نجات دهد نبوده باشد و خودت هم شناگری ندانی تا نجات یابی (یعنی دست تو از همه وسایل ظاهری کوتاه باشد؟)

- آری.

- در آن حال که امید تو از همه جا و همه چیز بریده شده بود؛ آیا در اعماق جان خویش متوجه به کسی نبودی که بتاند تو را نجات دهد و از خطر برهاند؟

- چرا، در خویش چنین احساس و توجهی را داشتم که قدرتی هست، که می تواند مرا از خطر مرگ نجات بدهد!

امام صادق (ع) فرمود:

همان قدرتی که متوجه به آن بوده ای، همان خدا است.

پس یکی از راه های خداشناسی، فطرت است که یکی از نزدیک ترین راه های رسیدن به خداشناسی و در نتیجه خدایابی است.


موضوعات مرتبط: امام جعفر صادق(ع)، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:58 ] [ راشد ]

بالاترین محبت و شدیدترین محبت و دوستی موحد به خداوند تعلق دارد، تا آنجا که بدو عشق می ورزد و با این عشق به زندگی دلخوش است. دوستی پیامبر و امام و مومنین یا پدر و مادر نیز به خاطر دوستی با اوست این عشق در دلش شعله می کشد تا آنجا که حاضر است برای رضای خدا از جانش بگذرد. انسان محب در کرانه های زندگی خودش، خدا را مقصود خود می بیند و زندگی و مرگ و کار و تلاشش برای رسیدن به آن مقصود است و بی تابانه آرزوی فوز و رسیدن به آن مقصد را دارد، چنانچه خداوند در قرآنش از این محبت چنین پرده برمی دارد: و آنان که ایمان آورده اند شدیدترین دوستی ایشان اختصاص به خدا دارد...


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:57 ] [ راشد ]

اگر آدمی خود را عبد و بنده ی خدا دانست و خدا را شایسته ی ستایش و پرستش و عبادت یافت از دستورات او پیروی می کند. این اطاعت و تسلیم بی قید و شرط از امر الهی و زیر پا گزاردن هر امر و دستوری که در جهت معصیت فرمان خدا باشد، توحید در اطاعت است. یعنی وحد تنها از خداوند پیروی می کند و اطاعت از پیامبر و امام نیز همان اطاعت از خداست. خداوند در قرآن می فرماید: فرمان خدا و رسول و امامانی که از طرف خدا و رسول تعیین شده اند اطاعت کنید... .

اطاعت از پدر و مادر هم به دستور خداست ولی این اطاعت مطلق نمی باشد یعنی مشروط بر این که این اطاعت نافرمانی خداوند نشود: و اگر پدر و مادر خواستند تو را به شرک خداوند وادار کنند در این مورد امر آنان را پیروی مکن...


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:57 ] [ راشد ]

انسان وقتی می تواند به بالاترین درجات خداپرستی برسد که از اسارت هوس ها رها شده و از بند هواهایی که با خون و گوشتش عجین گشته آزاد گردد و زنجیر عبودیت طاغوت ها را بگسلد و تنها به بندگی خدا گردن نهاده و تسلیم محض او شود. قرآن در این باره می فرماید: آیا آنکس را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده است دیده ای...؟!

در این جهت آنقدر باید با نفس خود مبارزه کند تا به اخلاص رسیده و زوایای قلبش را از پنهان ترین حرکات شرک آمیز پاک نماید و نیاتش را رحمانی و اعمالش را الهی گرداند و آنگاه است که می تواند به توحید در عبادت نائل گردد و این فرمان خدا را که در قرآن فرموده: مرا پرستش کنید که این راه راست است؛ جامه ی عمل بپوشانید.


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:56 ] [ راشد ]

یعنی عقیده به این که جهان مبدا و سرچشمه ی واحد داشته و جهان هستی در خلقت و آفرینش و کارگردانی و گردش از یک محور و مبدا پایدار گشته و اداره می شد و غیر از خداوند کس دیگری در پیدایش و گردش جهان نقشی ندارد و جهان خلقت و تمام هستی در انحصار خداوند و قدرت مطلقه اوست.

پروردگار شما آن خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز خلق کرد...


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:55 ] [ راشد ]

پس از اثبات وجود آفریدگار جهان و خالق هستی سخن در توحید و یگانگی صانع جهان است. توحید یعنی یگانه دانستن خداوند و پدید آورنده ی جهان در آفرینش، که اکنون برخی از دلایل آن بیان می شود:

1-  حکومت چند خدا موجب تباهی نظام آفرینش است، نظام یکسره و به هم پیوسته جهان دلیل روشن بر یگانگی و آفریدگار جهان است. اصولا اگر چند خدا بر جهان حکومت و فرمانروایی کنند رابطه ی این آفریدگارها با جهان به یکی از چند صورت زیر است:

الف) هر یک از آنها صاحب اختیار بخشی از جهان باشد که خود آفریده است. در این صورت باید هر یک از بخش های جهان نظامی مستقل داشته باشد، ولی می بینیم که سراسر جهان قلمرو یک نظام بهم پیوسته است.

ب) یکی از آفریدگارها از همه برتر و بر دیگران حاکم باشد و به کار آنان هماهنگی و وحدت بخشد. در این صورت تنها همین یکی است که واقعا فرمانروای جهان است و بقیه کار گزاران اویند.

ج) هر یک از خدایان به تنهایی بر سراسر جهان فرمانروای داشته باشد. در هر مورد هر طور بخواهد عمل کند، در این صورت کار به هرج و مرج می کشد و دیگر قانون و نظامی باقی نمی ماند و به گفته قرآن: اگر در آنها -آسمان و زمین- به جز خدا خدایان دیگری بودند، نظام آن دو بر هم می خورد...

2- وجود دو مطلق و دو بی نهایت در جهان امکان ندارد اگر حجمی را از هر طرف تا بی نهایت گسترش دهیم که به صورت نامتناهی درآید، همه جا را پر خواهد کرد و در برابر آن حجمی دیگر نمی توان فرض کرد. از این مثال به خوبی روشن می شود که وجود دو مطلق و دو بی نهایت در جهان امکان ندارد و چون خدای آفریدگار جهان وجودش از هر نظر نامحدود است، برای جهان نمی توان دو آفریدگارفرض کرد.


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:55 ] [ راشد ]

یکی از راه هایی که خداشناسان برای اثبات خویش بیان می کنند راه دل است که از آن به فطرت تعبیر می کنند، این راه بسی نزدیک تر، مطمئن تر و پربارتر از راه های دیگر است.

فطرت چیست؟ به انگیزه ها و گرایشاتی که در عمق وجود انسان ریشه دارند فطرت گفته می شود. علم دوستی، عدالت خواهی و آزاده طلبی گرایشاتی فطری هستند. انسان خود را می یابد و می بیند که هستی اش در وجود و بقاء از آن خودش نیست و می یابد که هستی اش به هستی مبدئی بی نیاز بسته است، پس با هستی خویش او را می یابد و سرچشمه و مبداء وجود خود را می بیند و بسویش توجه می کند. خداوند در قرآن می فرماید: ای مردم همگی شما فقیر و نیازمند به خدا هستید و تنها خداست که بی نیاز و غنی و ستوده و منزه –از نیاز- است.

به عبارت دیگر انسان از راه توجه به " نیاز" خود و همه ی موجوداتی که پیرامون خویش می شناسد به وجود "مبدا بی نیاز" پی می برد. گاه در اثر غفلت و عدم توجه، برخی از انسان ها از همین شناخت بدیهی و روشن و بی واسطه نیز بی بهره اند و گاه کسانی نیاز خویش را می یابند ولی در شناخت آن مبدا بی نیاز دچار اشتباه می شوند و پدیده های لبریز از فقر و آکنده از نیاز را مبدا بی نیاز می پندارند. اینان که در شناخت مبدا بی نیازبه خطا می روند بایستی به افول و غروب و نا پایداری آنها توجه کنند تا بیابند آنچه را که مبدا بی نیاز پنداشته اند سرشار از نیاز بوده و از سرچشمه ای غنی و بی نیاز، هستی گرفته است، همانگونه که ابراهیم (ع) به آنچه که افول کننده و ناپایدار و وابسته بود پشت کرد و به خدای هستی بخش روی آورد و توجه نمود. خداوند در قرآن در سوره انعام در آیه های 79-76 در داستان حضرت ابراهیم می فرماید: وقتی شب او "ابراهیم" را فرا گرفت ستاره ای دید و گفت: این خدای من است، اما همین که ستاره غروب کرد گفت: نه من این غروب کننده ها را دوست ندارم. بعد که ماه درخشنده را دید گفت: این است خدای من اما همین که ماه هم غروب کرد گفت: (این هم که رفت) اگر خدای من راه را به من نشان ندهد، از گروه گمراهان خواهم بود، تا اینکه خورشید فروزنده را دید گفت: این خدای من است، این از همه آنها بزرگتر است اما خورشید هم غروب کرد  ابراهیم گفت: من از آنچه شما شریک خدا قرار می دهید بیزارم. من رو به او می آورم که آسمان ها و زمین را پدید آورده، از هر چه جز اوست روی بر می تابم و از مشرکان نیستم.

کسی که فطرت او را پرده ای غفلت و دنیا گرایی فرا گرفته گاهی پیشامد های سخت و ناگوار، ناگهان فطرت به خواب رفته او را بیدار نموده، پرده ها کنار می روند. نور فطرت از پشت پرده های بی خبری می تابد و همین تابش نور است که او را بسوی خداوند یکتا و بی نیاز رهنمون می گردد.


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:54 ] [ راشد ]

تفسیر و دید کلی از انسان و جهان را جهان بینی می نامند. و به تعبیر دیگر دید و برداشتی که انسان از خود و جهان هستی دارد. آن را جهان بینی می گویند.

انواع جهان بینی

1-  جهان بینی مادی: جهان مساوی با ماده است. که نیازی به آفریننده ندارد. و در پیدایش جهان طرح و نقشه ی قبلی و هدف و حسابی در کار نبوده است.

جهان بینی الهی: جهان مجموعه ای از پدیده ها و موجودی هدفدار است که در پیدایش آن طرح و نقشه ی قبلی در کار بوده و کل جهان نیازمند به پدیده آورنده است و آفریننده اش خدای بی نیاز است که ماده و پدیده نیست. زیرا پدیده چیزی است که هستی اش از خودش نیست بنابراین نمی تواند مستقل و بی نیاز از پدید آورنده باشد. پدیده ها از علت و پدید آورنده ی آن سوال می کند و نمی تواند آن را بدون علت و پدیده آورنده بپذیرد. تغییر و دگرگونی، یکی از نشانه های پدیده بودن است. هر حرکتی را محرکی و هر تغییر و دگرگونی را علتی است. هر موجودی که حرکت و تغییر در او راه داشته باشد پدیده است و نیازمند علت و پدیده آورنده می باشد. چه خداشناسان و چه ماده گرایان هر دو در نهایت به موجودی که بی نیاز از علت باشند معتقدند. اختلاف در این جاست که ماده گرایان طبیعت و ماده را بدون علت و پدید آورنده می دانند ولی خداشناسان خدا و آفریدگار جهان را بی نیاز از علت می دانند. ولی واضح است که ماده نمی تواند بی نیاز از علت باشد زیرا سراسر طبیعت مادی پر از ویژگی های پدیده بودن نظیر حرکت، تغییر، تجزیه، ترکیب، محدودیت، و نسبیت می باشد. از کوچک ترین اتم ها گرفته تا بزرگترین کهکشان ها همه از نظر زمان و مان محدود و وجودشان وابسته به شرایط بی شمار است. هیچ پدیده جهان نمی تواند بطور مستقل و بدون نیاز به غیر بر سر پای خود بایستد و چیزی که سراپا غرق در آثار پدیده بودن است چگونه می تواند بی نیاز از علت باشد؟ اما خداوند و آفریدگار جهان چون پدیده نیست و هیچ یک از آثار و نشانه های پدیده بودن را ندارد پرسش از علت درباره او معنا ندارد، زیرا پدیده است که علت می خواهد اما اگر چیزی علائم پدیده بودن را نداشت و پدیده نبود یعنی وابسته و نیازمند نبود، نیاز به علت و پدیده اورنده برای او تصور نمی شود. پس خداوند پدیده نیست بلکه پدیده آورنده ی همه ی پدیده هاست و هر پدیده ای و دگرگونی و حرکتی به وجود او گواهی می دهد. قرآن نیز در یکی از آیات به همین شیوه انسان ها را به خدای جهان راهنمایی می کند: به درستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و گردش شب و روز نشانه هایی برای خردمندان است که آنان را به سوی خدا راهنمایی می کند.


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:53 ] [ راشد ]

نخستین اصل از اصول دین، توحید است و بر همه ی انسان ها لازم است که بدانند جهان هستی را خدای یکتا آفریده و به آن هستی بخشیده است و همه چیز در ید قدرت او می باشد. روی همین اصل هنگامی که حضرت محمد (ص) به پیامبری مبعوث گردید به مردم خطاب نمودند: بگویید به جز خدای یگانه خدایی نیست تا رستگار شوید. و با این گفتار راه رستگاری و خدا پرستی را برای انسان ها نشان دادند. دلایل برای اثبات وجود خدا یکی دوتا نیست بلکه آنچه در آسمان ها و زمین می باشند، از قبیل خورشید، ماه، ستارگان، ابرها و نیز وجود دریاها، جویبارها، درختان، معادن گرانبها و اقسام پرندگان و وجود انسان این موجود شگفت انگیز با حواس مختلفی که دارد، مانند: درد، اندوه، شادی و نظایر آنها همه و همه نشان و دلیل بر وجود خدای یکتا هستند. لذا وظیفه ی ماست که به او ایمان داشته باشیم و تنها او را بپرستیم و از او یاری بخواهیم و به او توکل نماییم زیرا آفرینش، زنده نمودن، مردن، روزی دادن و تمام امور به اراده و قدرت او انجام می گیرد.


موضوعات مرتبط: توحید، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, ] [ 12:52 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 16:13 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 16:9 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 16:8 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 15:55 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 15:0 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 14:59 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 14:59 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 14:58 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 14:57 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 14:57 ] [ راشد ]


موضوعات مرتبط: عکس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 14:48 ] [ راشد ]

مرد يهودي به نام شمعون خدمت پيامبر مي رسد و مي گويد: يا رسول الله موقن كيست؟  و به چه كسي موقن مي گويند؟ حضرت فرمودند: موقن به كسي مي گويند كه به 6 چيز يقين داشته باشد و اگر ما هم به آن 6 چيز يقين داشته باشيم گناه نمي كنيم.

كسي مقين است كه:

1-    يقين كند كه خدا حق است و به او ايمان داشته باشد (مانند ايمان علي (ع) طوري كه انگار خدا را مي بينيم).

2-     يقين دارد كه مرگ حق است، و از مرگ بترسد.

3-    يقين كند كه بعث و مبعوث شدن حق است و بترسد از روز قيامت كه گريبان گيرش خواهد شد.

4-     يقين داشته باشد كه بهشت حق است و مشتاق بهشت باشد.

5-     يقين داشته باشد كه جهنم حق است و براي نجات خود از آن تلاش كند.

6-     و يقين داشته باشد كه حساب حق است و به حسابش رسيدگي كند، قبل از اين كه به حسابش رسيدگي كنند.


موضوعات مرتبط: فضائل اخلاقی، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:58 ] [ راشد ]

ذات مقدس حق مخلوقاتي كه ما باشيم را خلق كرده است و براي هدايت ما پيامبراني را مبعوث كرده و آن پيامبران قوانيني از طرف خدا آورده اند كه116 كتاب آسماني ست كه آخرين آنها قرآن است. ضمناً خداوند زماني كه به ما پيغمبر و كتاب داده عقل هم داده است كه پيغمبر داخلي ماست لذا كسي كه عقل ندارد تكيف بر او بار نيست.

كُلُ ما حَكَمَ به العقل حَكَمَ به الشَرع: "هر چه عقل مي پسندد شرع همان است".

خداوند دستوراتي داده است كه روح و جسم ما ترقي كند چون ذات انسان خود به خودي دنبال تنزل و شرورات هست چنان كه در يك برهه اي از زمان پيغمبري نباشد همه بت پرست و كافر مي شوند. براي اين كه ما مشرك نشويم و از راه حق بر نگرديم خداوند دستوراتي مانند: نماز، روزه،اعمال حج  و دعاها به ما داده است و اين ها را براي تزكيه ي نفس و روح ما صادر فرموده است كه پاك و مقدس شويم و به او كه گرويديم ترقي و تعالي كنيم و آن مدارح ايمان را كسب كنيم كه مورد رضاي و خوشنودي او و رحمت و مغفرت براي خودمان باشد.

مال ما هم نيز مانند خودمان بايد پاك و حلال باشد. خداوند به پيامبرش امر مي فرمايد: خُز مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِرُهُم مُتِذَكي: "بگير از اين ها مالشان را صدقه". در اسلام2 نوع صدقه داريم كه يكي واجب و ديگري مستحبي ست. صدقه ي مستحبي چيزي ست كه به ميل خود مي دهيم اما صدقه ي واجب همان خمس و زكات است. خمس براي امت اسلام به خصوص بر شيعه ها تعيين شده است. خداوند خمس را تعيين كرده است كه عده اي از مالي كه دست مالداران و پولداران است بگيرند. حديثي از امام صادق(ع) است كه مي فرمايند: "الصَدَقَةُ علينا حَرام و الخمس لنا فَريزَه". يك مزيت خمس كه خداوند تعيين كرده است اين است كه افرادي با همين نان زندگي شان را بگذرانند كه اگر امورشان اداره نشود احتمال دارد دست به دزدي و... بزنند. پس ما بايد اين صدقه ي واجب را بدهيم كه آن نفرات خرج خانواده شان كنند كه اگر نداشته باشند ممكن است فقر زياد باعث كفر آنها شود.

_حال اگر ما صدقات واجب را كه خداوند بر آنها خيلي تأكيد دارند را بپردازيم براي ما چه مزيتي دارد و اگر نپردازيم چه ضرري دارد؟

اگر انسان پول حلال مصرف كند چشمش به اختيارش است و مي تواند جلواش را بگيرد، گوش خطا نمي كند كه سخن لغو و بيهوده را بشنود و قلب و نيت هم خير ميشود و ما خوش نيت مي شويم. حال اگر اين مال حرام باشد  شخص نمي تواند جلوي خودش را بگيرد و به هر گناهي دست مي زند. كساني كه مالشان حرام است نه تنها حق را نمي شنوند و نمي بينند و عمل نمي كنند عيب بزرگشان اين است كه حال دعا پيدا نمي كنند و دعايشان هم شنيده نمي شود و دعايشان نيز مستجاب نمي شود.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:57 ] [ راشد ]

پنج روايت درباره خوبي به مردم آمده است كه تا مي توانيد خوبي كنيد و سعدي هم نيز در اين باره سروده است:
" عبادت به جز خدمت خلق نيست                         به تسبيح و سجاده و دلق نيست "

البته شايد اين جمله اشتباه باشد اما عبادت همه آن چيزهايي است كه خدا گفته است اما خيلي درباره خدمت به خلق تعريف و سفارش شده است و بهترين خلق خدا ناميده مي شود. از پيامبر سؤال شد: يا رسول الله چه كسي نزد خدا از همه بهتر است؟ رسول خدا گفتند: كسي كه از همه بيشتر نفعش به مردم مي رسد نزد خدا محبوب تر است. و در حديثي از امام عسكري (ع) آمده است:

خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَ هُما شَئ: الايمان بالله وَ نَفعُ الاخوان

"دو خصلت است كه بالاتر از آن ها چيزي نيست: ايمان به خدا و نفع رساندن به مردم"


موضوعات مرتبط: فضائل اخلاقی، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:48 ] [ راشد ]

يكي از فضايل اخلاقي كظم غيظ است يعني فرو خورنده ي خشم.

كسي كه در اين باره از همه بالاتر است و از همه بيشتر كظم غيظ كرده است فردي ست ايراني و آن فرد امام چهارم است كه افتخار ما ايراني هاست و به واسطه ي همين امام است كه ما ايراني ها دايي امام زمان محسوب مي شويم.

"علي بن الحسين كنيزي داشتند.روزي اين كنيز براي ناهار آش پخته بود و همين طور كه قدح آش كه داغ و جوشان هم بود را سر سفره مي آورد پايش به لبه ي گليم بند شد و آش ريخت روي بچه اي2 ساله و آن بچه همان جا سوخت و از دنيا رفت. كنيز آمد پيش حضرت كه طلب عفو كند حضرت در حين عصبانيت يك نگاه غضب آلودي كردند و آن كنيز را آزاد كردند."

كظم غيظ اگر اعمال شود ثواب دارد ولي اگر اعمال نشود و كسي كه از دست شخص ديگري عصباني شده با او با تندي برخورد كند خود او جرم ديگري مرتكب شده است. اندازه ي كظم غيظ فرقي نمي كند چه شديد باشد و چه كم در هر دو صورت انسان بر خودش غلبه كرده و عصبانيتش را فرو نشانده است.


موضوعات مرتبط: فضائل اخلاقی، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:47 ] [ راشد ]

سلام كلمه اي است كه در اسلام بر آن خيلي تأكيد شده است، و متأسفانه اين تأكيد براي اين امر در شهر هاي بزرگ لغو شده است. سلام مستحب است و تنها مستحبي است كه ثوابش بر واجب مي چرخد و 69 درجه از ثواب را مي برد در حالي كه جواب سلام واجب است و فقط يك درجه ثواب دارد.

روايتي از امام صادق (ع) آمده است: " سلام 70 ثواب دارد. 69 ثواب به سلام كننده است و يك درجه ثواب به كسي كه جواب سلام را مي دهد.

مي دانيد كه جواب سلام واجب است و حتي اگر در حال نماز خوانديد موظف هستيد كه در وسط نماز جواب سلام را بدهيد. ارزش سلام خيلي بالا است حتي زماني كه وارد خانه اي مي شويد كه در آن خانه كسي نباشد بايد سلام كنيد چون ملائكة الله در آن خانه حضور دارند و به سلام ما جواب مي دهند، و حتي چون ما آنها را نمي بينيم مستحب است كه خودمان، جواب سلام خودمان را بدهيم.

 


موضوعات مرتبط: فضائل اخلاقی، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:46 ] [ راشد ]

بدان خدا رحمت كند كه خدا را بر تو حقوقي است كه تو را در هر جنبش و آرامش و در هر جا باشي فرا گرفته اند، و در هر اندامي بچرخاني و هر ابزاري بگرداني، بعضي از حقوق بر بعضي بزرگترند. بزرگ ترين حقوقي كه خدا بر تو واجب كرده حق او است تبارك و تعالي كه آن پايه همه حقوق است و همه از آن باز گرفته شوند، آنگاه واجب نموده براي تو بر عهده تو از سر تا قدمت با اعضاي مختلفت حقوقي را براي ديده ات بر تو حقي ات وبراي گوشت بر تو حقي است، زبانت به تو حق دارد و دستت به تو حق دارد و پايت به تو حق دارد و شكمت به تو حق دارد  و فرجت به تو حق دارد، اين هفت عضو تواست  كه با آنها كار كني.

1-    اما حق بزرگ تر خدا اين است كه او را بپرستي و چيزي را شريكش نداني، و چون از روي اخلاص اين كار را كردي خدا در عهده گرفته كه كار دنيا و آخرت تو را كفايت كند و آنچه از آن بخواهي برايت نگه دارد.

2-    حق خودت بر تو اين است كه كاملا او را در طاعت خدا بگماري، به زبانت حقش را بپردازي و به گوشت حقش را بپردازي و به چشمت حقش را بپردازي و به دست خود حقش را بپردازي و به پايت حقش را بپردازي و حق شكمت را بپردازي و حق فرجت را بپردازي و از خدا در اين كار ياري جويي.

3-    حق زبانت اين است كه او را از دشنام ارجمندتر بداني و به سخن خوب عادتش بدهي و مؤدبش داري و او را در كام داري مگر در محل حاجت و براي سود و دين و دنيا و آن را از پرگويي و ياوه سرايي كم فائده كه ايمني از زيانش نيست و درآمدش كم است معاف داري، زبان گواه خرد و دليل بر آن شمرده شود و آراستگي مرد به زيور عقل خوش زباني اواست، و هيچ جنبش و توانايي نيست جز به او.

4-    حق گوش، پاك داشتن اواست از اين كه راه دلت باشد مگر براي خبر خوبي كه در دلت خير پديد كند يا خلق كريمت نصيب كند زيرا گوش دروازه دل است و هر نوع معني خوب يا بدي را به آن مي رساند. وَلاقوة الا بالله العلي العظيم.

5-    و اما حق چشمت اين است كه از هر چه روا نيست آن را بپوشاني و مبتذلش نسازي مگر براي محل عبرت آوري كه از آن بينا شوي و دانشي بدست آوري زيرا ديده وسيله عبرت است.

6-    و اما حق دوپايت اين است كه با آنها به جايي كه روا نيست نروي و آنها را به راهي كه باعث سبكي راهرو است نكشاني زيرا آنها تو را حمل مي كنند و تو را به راه دين مي برند.

7-    و اما حق دست تو اين است كه آن را به ناروا دراز نكني تا به دست اندازي بدان گرفتار عقوبت آخرت خدا شوي و گرفتار سرزنش مردم در دنيا و آن را از كاري كه به تو واجب كرده نبندي ولي آن را احترام كني به اين كه از محرمات بسيارش ببندي و بسياري از آنچه هم كه بر او واجب نيست بكار اندازي و چون دست تو در اين دنيا از حرام بازايستاد و خود را شريف داشت يا با عقل و شرافت بكار رفت در آخرت ثواب خوب دارد.

8-    و اما حق شكمت اين است كه آن را ظرف كم يا بيش از حرام نكني و از حلال هم به اندازه اش بدهي و از حد تقويت بحد شكم خوارگي و بيمروتي نرساني، و هرگاه گرفتار گرسنگي و تشنگي شد او را ضبط كني زيرا سيري بي اندازه شكمر بياشوبد و كسالت آورد كه مايه بازماندن و دور شدن از هر كارنيك و ارجمند است، و نوشابه اي كه صاحبش را مست سازد مايه سبك سري و ناداني كردن و بيمروتي است.

9-    و اما حق فرجت نگه داري آن است از آنچه حلال نيست برايت و كمك گرفتن بر آن است به چشم پوشي از نامحرم زيرا كه آن بهترين ياور است، و نيز با بسيار ياد مرگ كردن و خود را تهديد نمودن از خوف خدا، و از خداست عصمت و تأييد و جنبش و تواني نيست جز به او.


موضوعات مرتبط: امام سجاد(ع)، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:46 ] [ راشد ]

" مَنْ عَرَفَ نَفسه عَرَفَ رَبَّك"       "هر كس خودش را بشناسد خدا را مي شناسد"

بدن انسان دو چيز است: يكي جسم و ديگري جان. ما از وجود خودمان مي توانيم پي ببريم كه خالقي هست و12 صفت به ما داده كه اگر خودمان را با خدا مقايسه كنيم به اين12 صفت پي مي بريم.

از نزد خداوند آمده است: " وَ نَفَخْتُ فيه مِنْ روحي "

خداوند دو بار در وجود ما نفخ كرده يا دميده است- يكبار در وجود پدر ما حضرت آدم و دومي به هر كسي كه خداوند مي خواهد خلق كند داده مي شود.

در همين باره امام علي (ع) مي فرمايند: "تو جسم كوچكي هستي اما عالم كبيري در وجود تو گنجانده شده است."

در اين وجود ناقص ما كه اين وجود اكبر است، يك روح فقط وجود دارد پس روح ما از جانب حق، تعالي است و روح ما داراي صفت هايي است كه اين صفات با بعضي از صفات خداوند مشترك و همانند است؛ و اين صفات از اين قبيل اند:

اول اينكه ما يك روح داريم و خداوند هم يك روح است. ما نمي توانيم روح خودمان را ببينيم و هرگز نمي شود كه كسي خدا را ببيند. روح ما داراي تحرك است و باعث تحرك جسم ماست و زماني كه مي ميريم و روح از بدن خارج مي شود، بدن ما هيچ تحركي ندارد و آن روح عالم كلي كه خداي متعال است و تمام تحرك جهان از اوست، از جمله حركت ماه و ستارگان و خورشيد. روح ما لطيف است و اين لطافت روح ما از خداست.

از رسول الله پرسيدند كه چرا به خداوند مي گويند لطيف و ايشان در جواب فرمودند: "هُو الْلَطيف الْخَبير"   " او لطيف و با خبر است"

و در ادامه حضرت فرمودند: " خداوند موجوداتي را خلق كرده است كه با چشم ديده نمي شوند و در ته درياها و اقيانوس ها قرار دارند و آن موجودات كوچك در همان عالم كوچكي شان مترنم به ذكرالله اند و در قعر دريا ها يكسره خدا را ياد مي كنند. زماني كه حضرت يونس به دهان ماهي افتاد خداوند به آن ماهي امر كردند كه به ته اقيانوس برود و حضرت يونس در ته دريا صداي مناجات اين موجودات را شنيد و او هم به آن ها در مناجات ملتجي شد و هر چه آن ها گفتند حضرت يونس هم تكرار كرد. به خاطر اين مناجات بود كه خداوند به ماهي امر كرد كه حضرت يونس را از دهانش خارج كند. "

روح در همه جاي بدن ما قرار دارد و هيچ جا از وجود روح خالي نيست همانطور كه روح كلي عالم،خدا در همه جا قرار دارد. روح ما از قبل وجود داشته است بعد بدن ما به وجود آمده است همانطور كه روح خداي عالم بوده بعد جهان را خلق كرده اند. روح ما بعد از مرگ باقي مي ماند و از بين رفتني نيست چنان كه ذات مقدس حق هيچ وقت از بين نمي رود. روح ما خواب ندارد و هيچ وقت نمي خوابد و بر بدن احاطه دارد و خداوند هم نيز هيچ وقت نمي خوابند و بر جهان احاطه دارند و جهان را كنترل مي كنند.

 


موضوعات مرتبط: فضائل اخلاقی، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:45 ] [ راشد ]

خمس يعني     يك پنجم ، مال كه مازاد بر احتياجاتمان است را بايد به سادات فقير بدهيم. خمس بر7 چيز تعلق مي گيرد:

1-     ارباح مكاسب: درآمد هر كسب و كاري كه در جهان وجود دارد(حتي شخصي كه گدايي مي كند)

2-     اگر شخصي معدني دارد كه مال خودش است خمس بر آن تعلق مي گيرد

3-     اگر كسي گنجي پيدا كند بايد  خمس آن را بپردازد

4-     اگر قواصي در دريا شئ باارزشي مانند مرواريد پيدا كرد خمس بر آن هم نيز تعلق مي گيرد

5-     مال حلال مخلوط به حرام(مال مشكوك): مالي كه نمي دانيد آيا حلال است يا حرام را هم بايد خمسش را بپردازيد

6-     زميني كه كافر ذمي از مسلماني بخرد مانند اينكه يك فرد يهودي كه در كشور اسلامي زندگي مي كند از مسلماني زميني يا خانه اي بخرد بايد خمس آن را هم بخرد

7-    غنيمت جنگ


موضوعات مرتبط: خمس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:44 ] [ راشد ]

ارثي كه به انسان مي رسد خمس به آن تعلق نمي گيرد حال اگر مالي به شما ارث   رسيده باشد و شما مطمئن باشد كه از طرف صاحب مال خمس آن مال قبلا پرداخته نشده يا مالي به شما ارث رسيده باشد و صاحب مال خمس بدهكار باشد در اين صورت بايد خمس آن را بپردازيد كه براي شما پاك و مطهر شود و اين موضوع در صورتي ست كه صاحب مال معتقد و اهل خمس بوده و خمس را پرداخت مي كرده است. اما اگر مطمئن هستيد كه اهل خمس نبوده و اعتقاد نداشته است يا اگر معتقد هم بوده عمل نمي كرده پس بر شما هم واجب نيست كه خمس آن مال را بدهيد.


موضوعات مرتبط: خمس، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:43 ] [ راشد ]

سوره حمد در مكه نازل شده و دارای7 آيه است و در ميان سوره های قرآن درخشش فراواني دارد. اين سوره، اساسا با سوره های ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ، فرق روشنی دارد به خاطر اينكه سوره های ديگر همه به عنوان سخن خداست، اما اين سوره از زبان بندگان است، و به تعبير ديگر در اين سوره، خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است. آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع می شود. و با ابزار ايمان به مبدأ و معاد( خداشناسي و ايمان به رستاخيز) ادامه می يابد، و با تقاضاها و نيازهای بندگان پايان می گيرد. اين سوره، تبلوری است از ارتباط نزديك و بی واسطه خدا با انسان، و مخوق با خالق، در اينجا تنها او را می بيند، با او سخن می گويد،پيام او را با گوش جان می شنود، حتی هيچ پيامبر مرسل و فرشته ی مقربي در اين مان واسطه نيست و عجب اين كه اين پيوند و ارتباط مستقيم خلق با خالق آغازگر قرآن مجيد است. هفت آيه ای كه در اين سوره وجود دارد هر كدام اشاره به مطلب مهمي ست:

1-    بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحيمِ     " به نام خداوند بخشنده ی بخشايشگر"

بهترين سرآغاز:

ميان همه ی مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشي را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می كنند، يعني آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط می دهند. اما آيا بهتر نيست برای پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشکيلات، آن را به وجود پايدار و جاوداني ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد؛ چرا كه همه ی موجودات اين جهان به سوی كهنگي و زوال می روند، تنها چيزی باقی می ماند كه با آن ذات لايزال بستگی دارد. اگر نامی از پيامبران و انبياء باقی است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت است كه كهنگی در آن راه ندارد، و اگر فی المثل اسمي از "حاتم" بر سر زبان ها است به خاطر همبستگي اش با سخاوت است كه زوال ناپذير است. از ميان تمام موجودات آن كه ازلی و ابدی ست تنها ذات پاك خداست و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و در سايه ی او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن آمده: " به نام خداوند بخشنده ی بخشايشگر" ( بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحيمِ ).

اين كار نبايد تنها  از نظر اسم و صورت باشد، كه بايد از نظر واقعيت و معني با او پيوند داشته باشد؛ چرا كه اين ارتباط او را در مسير صحيح قرار می دهد و از هر گونه انحراف باز می دارد و به همين دليل چنين كاری حتما به پايان می رسد و پربركت است. به همين مناسبت خداوند بزرگ در نخستين آياتی كه به پيامبر وحي شد دستور می دهد در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه ي خطير را با نام خدا شروع كند: " إِقْرأ بِاسْمِ رَبِّكَ "

و می بينيم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجيب، هنگام سوارشدن بر كشتی، برای رسيدن  به سر منزل مقصود، و پيروزی بر مشكلات به ياران خود دستور می دهد هنگام حركت، و در موقع توقف كشتی "بسم الله" بگويند. تنها سوره توبه است كه بسم الله در آغاز آن نمی بينيم؛ چرا كه سوره ی "توبه" با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمان شكنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به " رحمان و رحيم" سازگار نيست.

توجه به اين نكته لازم به نظر می رسد كه: ما در همه جا بسم الله می گوييم، چرا بسم الخالق يا بسم الرازق و مانند آن نمی گوييم؟!

نكته اين است: "الله" جامع ترين نام های خداست و همه ی صفات او را يك جا بازگو می كند، اما نام های ديگر اشاره به بخشي از كلمات او است، مانند خالقيت، رحمت و مانند آن.

در ميان دانشندان و علماء شيعه اختلافی در اين مسأله نيست، كه "بسم الله" جزء سوره ی "حمد" و همه ی سوره های قرآن است، اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجيد در آغاز همه ی سوره ها، خود گواه زنده ي اين امر است؛ زيرا مي دانيم در متن قرآن چيزی اضافه نوشته نشده است، و ذكر "بسم الله" در آغاز سوره ها از زمان پيامبر(ص) تا كنون معمول بوده است. اما آيا بسم الله در آغاز هر سوره ای جزء سوره است يا نه؟ دانشمندان معتقد اند كه جزء سوره است و  مهم ترين دليل آن ها بر ذكر "بسم الله" در آغاز هر سوره ای- جزء سوره ی "برائت" – است.

" الله " جامع ترين نام خداست.

در جمله ی "بسم الله" نخست با كلمه ی "اسم" روبه رو می شويم و به گفته ی علمای ادبيات عرب، اصل آن از "سُمُو" ( بر وزن غُلوّ) گرفته شده كه به معني بلندی و ارتفاع است، و اين كه به هر نامي "اسم" گفته می شود به خاطر آن است كه مفهوم آن بعد از نامگذاری از مرحله ی خفا و پنهانی به مرحله ی بروز و ظهور و ارتفاع می رسد، و يا به خاطر آن است كه لفظ با نامگذاری، معنی پيدا می كند و از محمل و بی معنی بودن در می آيد و علوّ و ارتفاع می يابد. به هر حال بعد از كلمه ی "اسم" به كلمه ی "الله" برخورد می كنيم كه جامع ترين نام های خدا است؛ زيرا بررسی نام های خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامي آمده نشان می دهد هر كدام از آن يك بخش خاص از صفات خدا را منعكس می سازد،تنها نامی كه اشاره به تمام صفات و كمالات الهی، يا به تعبير ديگرجامع صفات جلال و جمال است همان "الله" است. به همين دليل اسماء ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت برای كلمه ی "الله" گفته می شود به عنوان نمونه:

"غفور" و "رحيم" كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مي كند( فَإنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيم ).

رحمت عام و خاص خدا:

مشهور در ميان گروهی از مفسران اين است كه: صفت "رحمان"، اشاره به رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن، مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار مي باشد؛ زيرا "باران رحمت بی حسابش همه را رسيده، و خوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده" همه ي بندگان از مواهب گوناگون حيات بهره مندند، و روزي خويش را از سفره ي گسترده ي نعمت هاي بي پايانش بر مي گيرند، اين هما ن رحمت عام اوست كه پهنه ي هستي را در بر گرفته و همگان در درياي آن غوطه ورند. ولي "رحيم" اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه ي بندگان مطيع، صالح و فرمان بردار است؛ زيرا آنها به حكم ايمان و عمل صالح، شايستگي اين را يافته اند كه از رحمت، بخشش و رحمت خاصي كه آلودگان و تبهكاران از آن سهمي ندارند، بهره مند گردند. تنها چيزي كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آن است كه: "رحمان" در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه ي عموميت آن است، در حالي كه "رحيم" گاهي يه صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند: وَ كانَ بِالْمُؤمِنينَ رَحيماً: "خداوند نسبت به مؤمنان رحيم است" و گاه به صورت مطلق مانند سوره "حمد".  از سوئي ديگر "رحمان" را صيغه ي مبالغه دانسته اند كه خود دليل ديگري برعموميت رحمت او است، و "رحيم" را صفت مشبه كه نشانه ي ثبات و دوام است و اين ويژه ي مؤمنان مي باشد. شاهد ديگر اين كه "رحمان" از اسماء مختص خداوند است و در مورد غير او بكار نمي رود، در حاي كه "رحيم" صفتي است كه هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال نمي شود. گاه مي بينيم "رحيم" نيز، به صورت يك وصف عام استعمال مي شود البته، هيچ مانعي ندارد تفاوتي كه گفته شد در ريشه ي اين دو لغت باشد، اما استثناهائي نيز در آن راه يابد.

چرا صفات ديگر خدا در "بسم الله" نيامده است؟!

اين مضوع قابل توجه است كه تمام سوره هاي قرآن با "بسم الله" شروع مي شود(به جزء سوره ي برائت) و در "بسم الله" پس از نام ويژه ي "الله" تنها روي صفت "رحمانيت و رحيميت" او تكيه مي شود، و اين سؤال انگيز است كه چرا سخني از بقيه ی صفات در اين موضع حساس به ميان نيامده؟ اما با توجه به يك نكته، پاسخ اين سؤال روشن مي شود و آن اين كه در آغاز هر كار لازم است از صفتي استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جهان پرتوافكن است، همه ي موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحراني نجات بخشيده است. جالب اين كه نيرويي همچون نيروي جاذبه، جنبه ي عمومي دارد و دل ها را به هم پيوند مي دهد همين صفت رحمت است، براي پيوند خلق با خالق  نيز از اين صفت رحمت بايد استفاده كرد. مؤمنان راستين با گفتن بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحيمِ در آغاز كارها، دل از همه جا بر مي كنند و تنها به خدا دل مي بندند، از او استمداد و ياري مي طلبند، خداوندي كه رحمتش فراگير است، و هيچ موجودي از‌ آن، بي نصيب نيست. اين درس را نيز از "بسم الله" به خوبي مي توان آموخت كه اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات، جنبه ي استثنائي دارد كه تا عوامل قاطعي براي آن پيدا نشود تحقق نخواهد يافت، چنان كه در دعا مي خوانيم: يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه: "اي خدائي كه رحمتت بر غضب پيشي گرفته است".

انسان ها نيز بايد در برنامه ي زندگي چنين باشند، اساس و پايه ي كار را بر رحمت و محبت قرار دهند، و توسل به خشونت را براي مواقع ضرورت بگذارند، قرآن114 سوره دارد،113 سوره با "رحمت" آغاز مي شود، تنها سوره ي "توبه" كه با اعلان جنگ و خشونت آغاز مي شود و بدون "بسم الله" است!

2- الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ

"ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است."

جهان غرق رحمت او است:

بعد از "بسم الله" كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه ي بندگان آن است كه به ياد مبدأ بزرگ عالم هستي و نعمت هاي بي پايانش بيفتند، همان نعمت هاي فراواني كه سراسر وجود ما را احاطه كرده و راهنماي ما در شناخت پروردگار و هم انگيزه ي ما در راه عبوديت است. اين كه مي گویيم: انگيزه، به خاطر آن است كه هر انساني به هنگامي كه نعمتي به او مي رسد فوراً مي خواهد، بخشنده ي نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزاري برخيزد و حق شكر او را ادا كند. راهنماي ما در شناخت پروردگار نعمت هاي او است، به خاطر آن است كه بهترين و جامع ترين راه براي شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرينش، رازهاي خلقت و مخصوصاً وجود نعمت ها در رابطه با زندگي انسان ها است. به اين دلين سوره ي "فاتحة الكتاب" با اين جمله شروع مي شود: "ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است". (الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ) براي پي بردن به عمق و عظمت اين جمله لازم است، به تفاوت ميان "حمد"، "مدح" و "شكر" و نتايج آن توجه شود:

1-    "حمد" در لغت عرب به معني ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختياري است، يعني هنگامي كه كسي آگاهانه كار خوبي را انجام دهد، و يا صفتي را براي خود برگزيده كه سرچشمه ي اعمال نيك اختياري است، ما او را حمد و ستايش مي گوييم. ولي "مدح" به معني هرگونه ستايش است، خواه در برابر يك امر اختياري باشد و يا غير اختياري، في المثل تعريفي را كه از يك گوهر گران بها مي كنيم، عرب آن را "مدح" مي نامد، و به تعبير ديگر مفهوم مدح، عام است در حالي كه مفهوم حمد خاص مي باشد. اما مفهوم "شكر" از همه ي اين ها محدودتر است، تنها در برابر نعمت هایي شكر و سپاس مي گوييم كه از ديگري با ميل و اراده ي او به ما رسيده است و اگر به اين نكته توجه كنيم كه الف و لام "الحمد" به اصطلاح " الف و لام" جنس است و در اينجا معني عموميت را مي بخشد، چنين نتيجه مي گيريم كه هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است.

2-     اصولاً توصيف "الله" در اينجا به "رَبِّ الْعالمينَ"، در واقع از قبيل ذكر دليل بعد از بيان مدعا است، گويي كسي سؤال مي كند: چرا همه ي حمد ها مخصوص خداست، در پاسخ گفته مي شود: براي اين كه او رَبِّ الْعالمينَ و پروردگار جهانيان است.

3-     از كلمه ي "حمد" اين نكته به خوبي استفاده مي شود كه خداوند همه ي اين مواهب و نيكي ها را با اراده و اختيار خود، ايجاد كرده است، بر ضد گفته ي آنان كه خدا را مانند خورشيد يك مبدأ مجبور فيض بخش مي دانند.

4-     جالب اين كه "حمد" تنها در آغاز كار نيست، بلكه پايان كارها نيز چنان كه قرآن به ما تعليم مي دهد،  با حمد خدا خواهد بود.

 

اما كلمه ي "ربّ" در اصل به معني مالك و صاحب چيزي است كه به تربيت و اصلاح آن مي پردارد. اين كلمه به طور مطلق تنها به خدا گفته مي شود، و اگر به غير خدا اطلاق گردد حتماً به صورت اضافه است مثلاً مي گويم: رَبُّ الدّار: "صاحب خانه".

كلمه ي "عالَمِين" جمع "عالم" است و عالم، به معني مجموعه اي است از موجودات مختلف كه داراي صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند، مثل:عالم انسان، عالم حيوان، عالم گياه، و يا مي گویيم: عالم شرق و عالم غرب، عالم امروز و عالم ديروز، بنابراين "عالم" خود به تنهايي معني جمعي دارد و هنگامي كه به صورت "عالمين" جمع بسته مي شود اشاره به تمام مجموعه هاي اين جهان است.

 اين نكته قابل توجه است كه بعضي، عالم را به دو گونه تقسيم كرده اند: عالم كبير و عالم صغير، وجود يك انسان است، چرا كه وجود يك انسان خود به تنهايي مجموعه اي است از نيروهاي مختلفي كه حاكم بر اين عام بزرگ مي باشد، و در حقيقت انسان، نمونه برداري از همه ي جهان است. آنچه سبب مي شود  ما روي مفهوم وسيع عالم تكيه كنيم آن است كه بعد از جمله ي"الْحَمْدُ للهِ" آمده در اين جمله همه ي حمد و ستايش را مخصوص خدا مي شماريم، سپس "رب الْعالمين" را به منزله ی دليلي بر آن ذكر مي كنيم، مي گویيم: همه ی ستايش ها مخصوص او است؛ چرا كه هر كمالي و هر نعمتي و هر موهبتی كه در جهان وجود دارد مالك، صاحب و پروردگارش او مي باشد.

3- الرَّحْمنِ الرَّحيم         " بخشنده و بخشايشگر است"

معني "رحمان" و "رحيم" و گسترش مفهوم آن ها و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير "بسم الله" مشروحاً خوانديم، و نيازي به تكرار نيست. نكته اي كه در اينجا بايد اضافه كنيم اين است: اين دو صفت كه از مهم ترين اوصاف الهي است در نماز هاي روزانه ی ما حداقل30 بار تكرار مي شود( دو مرتبه در سوره ي "حمد" و يك مرتبه در سوره ای بعد از آن می خوانيم) و به اين ترتيب60 مرتبه خدا را به وصف رحمتش مي ستایيم.

در تاريخ بردگی می خوانيم:

" صاحبان آنها با قساوت و بی رحمی عجيبی با آنها رفتار می كردند، چنان كه می گويند اگر بنده اي در انجام خدمات اندك قصوری می ورزيد مجازات های سخت می ديد."

در جای ديگر می خوانيم: " غلامان محكوم را در قفس درندگان می انداختند و اگر جان سالم به در می بردند درنده ی ديگری را داخل قفس او می كردند."

اين بود نمونه اي از رفتار مالكان با بردگان خويش، اما خداوند جهان در قرآن كراراً تذكر می دهد: اگر بندگانم بر خلاف دستورم عمل كردند و پشيمان شدند می بخشم، می آمرزم، رحيم و مهربانم آنجا كه می فرمايد:

" ای كساني كه از حريم بندگي سرباز زده ايد از رحمت خدا مأيوس نشويد، خداوند همه ی گناهان را می آمرزد " (توبه كنيد و از دريای بی پايان رحمت خدا بهره مند شويد). بنابراين آوردن" رحمان و رحيم" بعد از "رب العالمين" اشاره به اين نكته است كه: ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش، با مهربانی و لطف رفتار می كنيم. اين بنده نوازی و لطف خدا، بندگان را شيفته ی او می سازد كه با يك دنيا علاقه بگويند: "الرَّحْمن الرَّحيم". اينجا است كه انسان متوجه مي شود، چقدر فاصله است بين رفتار خداوند بزرگ، با بندگان خويش! و روش مالكان با زير دستان خود، مخصوصاً در عصر شوم بردگي.

4- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ    " ( خداوندي كه) مالك روز جزاست"

ايمان به رستاخيز دومين پايگاه:

در اينجا به دومين اصل مهم اسلام يعني قيامت و رستاخيز توجه مي كند و مي گويد: "خداوندي كه مالك روز جزاست" ( مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ). و به اين ترتيب محور مبدأ و معاد كه پايه ي هر گونه اصلاح اخلاقي و اجتماعي است در وجود انسان تكميل مي گردد. جالب اينكه در اينجا تعبير به "مالكيت خداوند" شده است، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز، مشخص مي كند، روزي كه همه ي انسان ها در آن دادگاه بزرگ براي حساب حاضر مي شوند، و در برابر مالك حقيقي خود قرار مي گيرند، تمام گفته ها، كارها و حتي انديشه هاي خود را حاضر مي بينند، هيچ چيز حتي به اندازه ي سر سوزني نابود نشده و به دست فراموشي نيفتاده است، و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه ي مسئوليت هاي اعمال خود را بر دوش كشد! بدون شك مالكيت خداوند در آن روز، يك مالكيت اعتباري، نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان مالك ما است، نمي باشد؛ چرا كه اين مالكيت قراردادي است با تشريفات و اسنادي مي آيد كه با تشريفات و اسناد ديگري از ميان مي رود، ولي مالكيت خدا نسبت به جهان هستي مالكيت حقيقي است، و آن پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه بريده شود نابود مي شوند. به تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه ي "خالقيت و ربوبيت" است، آن كس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مي دهد، و  لحظه به لحظه فيض وجود و هستي به آن ها مي بخشد، مالك حقيقي موجودات است. در حديثي از امام سجاد (ع) مي خوانيم: "هنگامي كه به آيه ي "مالِكِ يَوْم الدِّينِ" مي رسيد، آن قدر آن را تكرار مي كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند". اما كلمه ي " يَوْم الدِّينِ"، اين تعبير در تمام مواردي كه در قرآن استعمال شده به معني قيامت آمده است چنانكه در قرآن در آيات17و 18و 19 سوره ي "انفطار" با صراحت به اين معني اشاره شده است (اين تعبير متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به همين معني آمده است).

و اين كه چرا آن روز، روز دين معرفي شده؟ به خاطر اين است كه آن روز، روز جزا است و "دين" در لغت به معني "جزا" مي باشد، و روشن ترين برنامه اي كه در قيامت اجرا مي شود همين برنامه ي جزا و كيفر و پاداش است، در آن روز پرده از روي كارها كنار مي رود، و اعمال همه دقيقاً مورد محاسبه قرار مي گيرد و هر كس جزاي اعمال خويش را اعم از خوب و بد مي بيند. اما اين كه "دين" به معني "حساب" است، شايد اين تعبير از قبيل ذكر علت و اراده ي معلول باشد؛ زيرا هميشه حساب مقدمه اي براي جزا است.

5- إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ

" (پروردگارا) تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم"

انسان در پيشگاه خدا:

اين جا سرآغازي است براي نياز هاي بنده و تقاضا هاي او از خدا، لحن سخن در سوره ي "حمد" از اينجا عوض مي شود، آيات قبل حمد و ثناي پروردگار و اظهار ايمان به ذات پاك او و اعتراف به روز قيامت بود. اما از اين جا گویي "بنده" با اين پايه ي محكم عقيدتي و معرفت و شناخت پروردگار، خود را در حضور او، و در برابر ذات پاكش مي بيند، او را مخاطب ساخته، نخست از عبوديت خويش در برابر او، و سپس از امداد ها و كمك هاي اوسخن مي گويد، عرض ميكند: "تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم". (إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ).

به تعبير ديگر: هنگاي كه مفاهيم آيات گذشته در جان انسان جاي گيرد، اعماق وجودش به نور الله، پرورش دهنده ي جهانيان روشن مي شود، و رحمت عام و خاص او و مالكيتش در روز جزا را درك مي كند،  به صورت يك فرد كامل از نظر عقيده در مي آيد، اين عقيده ي عميق توحيدي نخستين ثمره اش، از يكسو بنده ي خالص خدا بودن، و از بندگي بت ها و جباران و شهوات در آمدن، و از سوي ديگر، دست استمداد به ذات پاك او دراز كردن است. توحيد عبادت آن است كه هيچ كس و هيچ چيز را جز ذات خدا شايسته ي پرستش ندانيم، تنها به فرمان او گردن نهيم، تنها قوانين او را به رسميت بشناسيم و از هر نوع بندگي و تسليم در برابرغير ذات پاك او بپرهيزيم. بشر در اين جهان با نيروهاي مختلفي روبه رو است، هم از نظر نيروهاي طبيعي، و هم نيروهاي درون ذاتي خود. براي اين كه بتواند در برابر عوامل مخرب، ويرانگر و منحرف كننده، مقاومت كند احتياج به يار و مدد كاري دارد، اينجا است كه خود را در زير چتر حمايت پروردگار قرار مي دهد، همه روز از خواب بر مي خيزد، و با تكرار جمله ي " إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ" اعتراف به عبوديت پروردگار كرده و از ذات پاك او براي پيروزي در اين مبارزه ي بزرگ كمك مي گيرد، و شامگاهان نيز با تكرار همين جمله، سر به بستر مي نهد، با ياد او بر مي خيزد و با ياد و استمداد از وجود او به خواب مي رود و خوشا به حال كسي كه به چنين مرحله اي از ايمان برسد، در برابر هيچ گردنكش و زورمندي سر تعظيم فرود نياورد، در مقابل جاذبه ي ماديات خود را نبازد، همچون پيامبر كه مي گويد: "نماز و عبادتم، مرگ و حياتم همه از آن خداوند است كه پروردگار جهانيان است".

6- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ     "ما را به راه راست هدايت كن"

پيمودن صراط مستقيم:

پس از اظهار تسليم در برابر پروردگار، و وصول به مرحله ي عبوديت و استعانت و استمداد از ذات پاك او، نخستين تقاضاي بنده اين است كه او را به راه راست هدايت فرمايد، تا خدايي كه همه ي نعمت ها را به او ارزاني داشته، نعمت هدايت را نيز بر آ ن بيفزايد. گر چه اين انسان در چنين شرایطي مؤمن است، و با خداي خود آشنا، اما امكان دارد هر آن اين نعمت- به خاطر عواملي- از او سلب گردد، و از صراط مستقيم منحرف و گمراه شود. به علاوه اين "صراط مستقيم" كه همان آیین حق است، مراتب و درجاتي دارد كه همه ي افراد در پيمودن اين درجات يكسان نيستند، هر مقدار از اين درجات را انسان طي نمايد، باز درجات بالاتر و والاتري وجود دارد كه انسان با ايمان، بايد از خدا بخواهد تا او را به آن درجات هدايت كند.

در اينجا يك سؤال معروف مطرح مي شود كه: چرا ما همواره از خدا در خواست هدايت به صراط مستقيم مي كنيم، مگر ما گمراهيم؟ در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره ي انسان مي رود، به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگه دارد. همان گونه كه هر لحظه وجود تازه اي به ما مي رسد، به هدايت جديدي نيز نيازمنديم، بديعي است اگر موانعي در سيم هاي معنوي ارتباطي ما با خدا ايجاد شود، كژي ها، ظلم ها، ناپاكي ها و... پيوند ما را از آن منبع هدايت قطع مي كند، و همان لحظه از صراط مستقيم منحرف خواهيم شد. هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجاً مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد. اين را نيز مي دانيم: طريق تكامل نامحدود است و همچنان به سوي بي نهايت پيش مي رود.

7- صِراطَ الَّذينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلا الضّالِّينَ

" راه كساني كه آنان را مشمول نعمت خود ساختي، نه كساني كه بر آنها غضب كردي و نه راه گمراهان!"

دو خط انحرافي:

اين آيه در حقيقت تفسير روشني است براي "صراط مستقيم" كه در آيه ي قبل خوانديم، مي گويد: "مرا به راه كساني هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمت هاي خود قرار دادي آنها كه نه بر اثر عوامل زشت، و انحراف عقيده غضب تو دامنگيرشان شد و نه جاده ي حق را رها كرده و در بيراهه ها گمراه و سرگردان مانده اند و خداوند به ما هشدار مي دهد كه در برابر شما هميشه دو خط انحرافي قرار دارد، خط "مغضوب عليهم" و خط "ضالين" كه به زودي به تفسير اين دو آشنا خواهيم شد.

" الَّذينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ" كيانند؟

سوره ي "نساء" آيه ي69 اين گروه را معرفي كرده است: "كساني كه دستورات خدا و پيامبر را اطاعت كنند، خدا آن ها را با كساني قرار مي دهد كه مشمول نعمت خود ساخته، يعني پيامبران، رهبران صادق و راستين و جانبازان و شهيدان راه خدا و افراد صالح، و اينان رفيقان خوبي هستند."

همان گونه كه ملاحظه مي كنيم اين آيه افراد مورد نعمت خدا را چهار گروه معرفي مي كند: پيامبران، صديقين، شهداء، و صالحين. اين مراحل چهار گانه شايد اشاره به اين معني باشد كه براي ساختن يك جامعه ي انساني سالم، نخست بايد رهبران حق و انبياء وارد ميدان شوند. و به دنبال آنها مبلغان صديق و راستگو كه گفتار و كردارشان با يكديگر هماهنگ است، تا اهداف پيامبران را از اين طريق در همه جا گسترش دهند. آنگاه در اين دوران سازندگي فكري، طبيعتاً عناصر آوده و آنها كه مانع راه حق اند سر بردارند، جمعي بايد در مقابل آنها قيام كنند و عده اي شهيد شوند و با خون پاكشان درخت توحيد آبياري گردد. در مرحله ي چهارم محصول اين كوشش ها و تلاش ها به وجود آمدن "صالحان" است، اجتماعي پاك، شايسته و آكنده از معنويت. بنابراين ما در سوره ي "حمد" در شبانه روز پي در پي از خدا مي خواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم، و روشن است كه در هر مقطع زماني بايد در يكي از اين خطوط، انجام وظيفه كنيم و رسالت خويش را ادا نماييم.

" مَغْضُوبِ عَلَيْهِم" و "ضالِّين" كيانند؟

جدا كردن اين دو از هم در آيات فوق نشان مي دهد هر كدام اشاره به گروه مشخصي است.

از موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن مجيد چنين استفاده مي شود كه " مَغْضُوبِ عَلَيْهِم" مرحله اي سخت تر و بدتر از "ضالِّين" است، و به تعبير ديگر "ضالِّين" گمراهان عادي هستند، و " مَغْضُوبِ عَلَيْهِم"، گمراهان لجوج و يا منافق، و به همين دليل در بسياري از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكر شده است.

در آيه ي106 سوره ي "نحل" مي خوانيم: "آنهايي كه سينه ي خود را براي كفر گسترده ساختند غضب پروردگار بر آنها است."

به هر حال " مَغْضُوبِ عَلَيْهِم" آنها هستند كه علاوه بر كفر، راه لجاجت و عناد و دشمني با حق را مي پيمايند و حتي از اذيت و آزار رهبران الهي و پيامبران در صورت امكان فروگذار نمي كنند.


موضوعات مرتبط: فضائل اخلاقی، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:41 ] [ راشد ]

سوره حمد در مكه نازل شده و دارای7 آيه است و در ميان سوره های قرآن درخشش فراواني دارد. اين سوره، اساسا با سوره های ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ، فرق روشنی دارد به خاطر اينكه سوره های ديگر همه به عنوان سخن خداست، اما اين سوره از زبان بندگان است، و به تعبير ديگر در اين سوره، خداوند طرز مناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است. آغاز اين سوره با حمد و ستايش پروردگار شروع می شود. و با ابزار ايمان به مبدأ و معاد( خداشناسي و ايمان به رستاخيز) ادامه می يابد، و با تقاضاها و نيازهای بندگان پايان می گيرد. اين سوره، تبلوری است از ارتباط نزديك و بی واسطه خدا با انسان، و مخوق با خالق، در اينجا تنها او را می بيند، با او سخن می گويد،پيام او را با گوش جان می شنود، حتی هيچ پيامبر مرسل و فرشته ی مقربي در اين مان واسطه نيست و عجب اين كه اين پيوند و ارتباط مستقيم خلق با خالق آغازگر قرآن مجيد است. هفت آيه ای كه در اين سوره وجود دارد هر كدام اشاره به مطلب مهمي ست:

1-    بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحيمِ     " به نام خداوند بخشنده ی بخشايشگر"

بهترين سرآغاز:

ميان همه ی مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشي را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می كنند، يعني آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط می دهند. اما آيا بهتر نيست برای پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشکيلات، آن را به وجود پايدار و جاوداني ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد؛ چرا كه همه ی موجودات اين جهان به سوی كهنگي و زوال می روند، تنها چيزی باقی می ماند كه با آن ذات لايزال بستگی دارد. اگر نامی از پيامبران و انبياء باقی است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت است كه كهنگی در آن راه ندارد، و اگر فی المثل اسمي از "حاتم" بر سر زبان ها است به خاطر همبستگي اش با سخاوت است كه زوال ناپذير است. از ميان تمام موجودات آن كه ازلی و ابدی ست تنها ذات پاك خداست و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و در سايه ی او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن آمده: " به نام خداوند بخشنده ی بخشايشگر" ( بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحيمِ ).

اين كار نبايد تنها  از نظر اسم و صورت باشد، كه بايد از نظر واقعيت و معني با او پيوند داشته باشد؛ چرا كه اين ارتباط او را در مسير صحيح قرار می دهد و از هر گونه انحراف باز می دارد و به همين دليل چنين كاری حتما به پايان می رسد و پربركت است. به همين مناسبت خداوند بزرگ در نخستين آياتی كه به پيامبر وحي شد دستور می دهد در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه ي خطير را با نام خدا شروع كند: " إِقْرأ بِاسْمِ رَبِّكَ "

و می بينيم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجيب، هنگام سوارشدن بر كشتی، برای رسيدن  به سر منزل مقصود، و پيروزی بر مشكلات به ياران خود دستور می دهد هنگام حركت، و در موقع توقف كشتی "بسم الله" بگويند. تنها سوره توبه است كه بسم الله در آغاز آن نمی بينيم؛ چرا كه سوره ی "توبه" با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمان شكنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به " رحمان و رحيم" سازگار نيست.

توجه به اين نكته لازم به نظر می رسد كه: ما در همه جا بسم الله می گوييم، چرا بسم الخالق يا بسم الرازق و مانند آن نمی گوييم؟!

نكته اين است: "الله" جامع ترين نام های خداست و همه ی صفات او را يك جا بازگو می كند، اما نام های ديگر اشاره به بخشي از كلمات او است، مانند خالقيت، رحمت و مانند آن.

در ميان دانشندان و علماء شيعه اختلافی در اين مسأله نيست، كه "بسم الله" جزء سوره ی "حمد" و همه ی سوره های قرآن است، اصولا ثبت بسم الله در متن قرآن مجيد در آغاز همه ی سوره ها، خود گواه زنده ي اين امر است؛ زيرا مي دانيم در متن قرآن چيزی اضافه نوشته نشده است، و ذكر "بسم الله" در آغاز سوره ها از زمان پيامبر(ص) تا كنون معمول بوده است. اما آيا بسم الله در آغاز هر سوره ای جزء سوره است يا نه؟ دانشمندان معتقد اند كه جزء سوره است و  مهم ترين دليل آن ها بر ذكر "بسم الله" در آغاز هر سوره ای- جزء سوره ی "برائت" – است.

" الله " جامع ترين نام خداست.

در جمله ی "بسم الله" نخست با كلمه ی "اسم" روبه رو می شويم و به گفته ی علمای ادبيات عرب، اصل آن از "سُمُو" ( بر وزن غُلوّ) گرفته شده كه به معني بلندی و ارتفاع است، و اين كه به هر نامي "اسم" گفته می شود به خاطر آن است كه مفهوم آن بعد از نامگذاری از مرحله ی خفا و پنهانی به مرحله ی بروز و ظهور و ارتفاع می رسد، و يا به خاطر آن است كه لفظ با نامگذاری، معنی پيدا می كند و از محمل و بی معنی بودن در می آيد و علوّ و ارتفاع می يابد. به هر حال بعد از كلمه ی "اسم" به كلمه ی "الله" برخورد می كنيم كه جامع ترين نام های خدا است؛ زيرا بررسی نام های خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامي آمده نشان می دهد هر كدام از آن يك بخش خاص از صفات خدا را منعكس می سازد،تنها نامی كه اشاره به تمام صفات و كمالات الهی، يا به تعبير ديگرجامع صفات جلال و جمال است همان "الله" است. به همين دليل اسماء ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت برای كلمه ی "الله" گفته می شود به عنوان نمونه:

"غفور" و "رحيم" كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مي كند( فَإنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيم ).

رحمت عام و خاص خدا:

مشهور در ميان گروهی از مفسران اين است كه: صفت "رحمان"، اشاره به رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن، مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار مي باشد؛ زيرا "باران رحمت بی حسابش همه را رسيده، و خوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده" همه ي بندگان از مواهب گوناگون حيات بهره مندند، و روزي خويش را از سفره ي گسترده ي نعمت هاي بي پايانش بر مي گيرند، اين هما ن رحمت عام اوست كه پهنه ي هستي را در بر گرفته و همگان در درياي آن غوطه ورند. ولي "رحيم" اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه ي بندگان مطيع، صالح و فرمان بردار است؛ زيرا آنها به حكم ايمان و عمل صالح، شايستگي اين را يافته اند كه از رحمت، بخشش و رحمت خاصي كه آلودگان و تبهكاران از آن سهمي ندارند، بهره مند گردند. تنها چيزي كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آن است كه: "رحمان" در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است كه نشانه ي عموميت آن است، در حالي كه "رحيم" گاهي يه صورت مقيد ذكر شده كه دليل بر خصوصيت آن است مانند: وَ كانَ بِالْمُؤمِنينَ رَحيماً: "خداوند نسبت به مؤمنان رحيم است" و گاه به صورت مطلق مانند سوره "حمد".  از سوئي ديگر "رحمان" را صيغه ي مبالغه دانسته اند كه خود دليل ديگري برعموميت رحمت او است، و "رحيم" را صفت مشبه كه نشانه ي ثبات و دوام است و اين ويژه ي مؤمنان مي باشد. شاهد ديگر اين كه "رحمان" از اسماء مختص خداوند است و در مورد غير او بكار نمي رود، در حاي كه "رحيم" صفتي است كه هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال نمي شود. گاه مي بينيم "رحيم" نيز، به صورت يك وصف عام استعمال مي شود البته، هيچ مانعي ندارد تفاوتي كه گفته شد در ريشه ي اين دو لغت باشد، اما استثناهائي نيز در آن راه يابد.

چرا صفات ديگر خدا در "بسم الله" نيامده است؟!

اين مضوع قابل توجه است كه تمام سوره هاي قرآن با "بسم الله" شروع مي شود(به جزء سوره ي برائت) و در "بسم الله" پس از نام ويژه ي "الله" تنها روي صفت "رحمانيت و رحيميت" او تكيه مي شود، و اين سؤال انگيز است كه چرا سخني از بقيه ی صفات در اين موضع حساس به ميان نيامده؟ اما با توجه به يك نكته، پاسخ اين سؤال روشن مي شود و آن اين كه در آغاز هر كار لازم است از صفتي استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جهان پرتوافكن است، همه ي موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحراني نجات بخشيده است. جالب اين كه نيرويي همچون نيروي جاذبه، جنبه ي عمومي دارد و دل ها را به هم پيوند مي دهد همين صفت رحمت است، براي پيوند خلق با خالق  نيز از اين صفت رحمت بايد استفاده كرد. مؤمنان راستين با گفتن بِسْمِ الله الرَّحْمن الرَّحيمِ در آغاز كارها، دل از همه جا بر مي كنند و تنها به خدا دل مي بندند، از او استمداد و ياري مي طلبند، خداوندي كه رحمتش فراگير است، و هيچ موجودي از‌ آن، بي نصيب نيست. اين درس را نيز از "بسم الله" به خوبي مي توان آموخت كه اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات، جنبه ي استثنائي دارد كه تا عوامل قاطعي براي آن پيدا نشود تحقق نخواهد يافت، چنان كه در دعا مي خوانيم: يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه: "اي خدائي كه رحمتت بر غضب پيشي گرفته است".

انسان ها نيز بايد در برنامه ي زندگي چنين باشند، اساس و پايه ي كار را بر رحمت و محبت قرار دهند، و توسل به خشونت را براي مواقع ضرورت بگذارند، قرآن114 سوره دارد،113 سوره با "رحمت" آغاز مي شود، تنها سوره ي "توبه" كه با اعلان جنگ و خشونت آغاز مي شود و بدون "بسم الله" است!

2- الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ

"ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است."

جهان غرق رحمت او است:

بعد از "بسم الله" كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه ي بندگان آن است كه به ياد مبدأ بزرگ عالم هستي و نعمت هاي بي پايانش بيفتند، همان نعمت هاي فراواني كه سراسر وجود ما را احاطه كرده و راهنماي ما در شناخت پروردگار و هم انگيزه ي ما در راه عبوديت است. اين كه مي گویيم: انگيزه، به خاطر آن است كه هر انساني به هنگامي كه نعمتي به او مي رسد فوراً مي خواهد، بخشنده ي نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزاري برخيزد و حق شكر او را ادا كند. راهنماي ما در شناخت پروردگار نعمت هاي او است، به خاطر آن است كه بهترين و جامع ترين راه براي شناخت مبدأ، مطالعه در اسرار آفرينش، رازهاي خلقت و مخصوصاً وجود نعمت ها در رابطه با زندگي انسان ها است. به اين دلين سوره ي "فاتحة الكتاب" با اين جمله شروع مي شود: "ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است". (الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ) براي پي بردن به عمق و عظمت اين جمله لازم است، به تفاوت ميان "حمد"، "مدح" و "شكر" و نتايج آن توجه شود:

1-    "حمد" در لغت عرب به معني ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختياري است، يعني هنگامي كه كسي آگاهانه كار خوبي را انجام دهد، و يا صفتي را براي خود برگزيده كه سرچشمه ي اعمال نيك اختياري است، ما او را حمد و ستايش مي گوييم. ولي "مدح" به معني هرگونه ستايش است، خواه در برابر يك امر اختياري باشد و يا غير اختياري، في المثل تعريفي را كه از يك گوهر گران بها مي كنيم، عرب آن را "مدح" مي نامد، و به تعبير ديگر مفهوم مدح، عام است در حالي كه مفهوم حمد خاص مي باشد. اما مفهوم "شكر" از همه ي اين ها محدودتر است، تنها در برابر نعمت هایي شكر و سپاس مي گوييم كه از ديگري با ميل و اراده ي او به ما رسيده است و اگر به اين نكته توجه كنيم كه الف و لام "الحمد" به اصطلاح " الف و لام" جنس است و در اينجا معني عموميت را مي بخشد، چنين نتيجه مي گيريم كه هر گونه حمد و ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است.

2-     اصولاً توصيف "الله" در اينجا به "رَبِّ الْعالمينَ"، در واقع از قبيل ذكر دليل بعد از بيان مدعا است، گويي كسي سؤال مي كند: چرا همه ي حمد ها مخصوص خداست، در پاسخ گفته مي شود: براي اين كه او رَبِّ الْعالمينَ و پروردگار جهانيان است.

3-     از كلمه ي "حمد" اين نكته به خوبي استفاده مي شود كه خداوند همه ي اين مواهب و نيكي ها را با اراده و اختيار خود، ايجاد كرده است، بر ضد گفته ي آنان كه خدا را مانند خورشيد يك مبدأ مجبور فيض بخش مي دانند.

4-     جالب اين كه "حمد" تنها در آغاز كار نيست، بلكه پايان كارها نيز چنان كه قرآن به ما تعليم مي دهد،  با حمد خدا خواهد بود.

 

اما كلمه ي "ربّ" در اصل به معني مالك و صاحب چيزي است كه به تربيت و اصلاح آن مي پردارد. اين كلمه به طور مطلق تنها به خدا گفته مي شود، و اگر به غير خدا اطلاق گردد حتماً به صورت اضافه است مثلاً مي گويم: رَبُّ الدّار: "صاحب خانه".

كلمه ي "عالَمِين" جمع "عالم" است و عالم، به معني مجموعه اي است از موجودات مختلف كه داراي صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند، مثل:عالم انسان، عالم حيوان، عالم گياه، و يا مي گویيم: عالم شرق و عالم غرب، عالم امروز و عالم ديروز، بنابراين "عالم" خود به تنهايي معني جمعي دارد و هنگامي كه به صورت "عالمين" جمع بسته مي شود اشاره به تمام مجموعه هاي اين جهان است.

 اين نكته قابل توجه است كه بعضي، عالم را به دو گونه تقسيم كرده اند: عالم كبير و عالم صغير، وجود يك انسان است، چرا كه وجود يك انسان خود به تنهايي مجموعه اي است از نيروهاي مختلفي كه حاكم بر اين عام بزرگ مي باشد، و در حقيقت انسان، نمونه برداري از همه ي جهان است. آنچه سبب مي شود  ما روي مفهوم وسيع عالم تكيه كنيم آن است كه بعد از جمله ي"الْحَمْدُ للهِ" آمده در اين جمله همه ي حمد و ستايش را مخصوص خدا مي شماريم، سپس "رب الْعالمين" را به منزله ی دليلي بر آن ذكر مي كنيم، مي گویيم: همه ی ستايش ها مخصوص او است؛ چرا كه هر كمالي و هر نعمتي و هر موهبتی كه در جهان وجود دارد مالك، صاحب و پروردگارش او مي باشد.

3- الرَّحْمنِ الرَّحيم         " بخشنده و بخشايشگر است"

معني "رحمان" و "رحيم" و گسترش مفهوم آن ها و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسير "بسم الله" مشروحاً خوانديم، و نيازي به تكرار نيست. نكته اي كه در اينجا بايد اضافه كنيم اين است: اين دو صفت كه از مهم ترين اوصاف الهي است در نماز هاي روزانه ی ما حداقل30 بار تكرار مي شود( دو مرتبه در سوره ي "حمد" و يك مرتبه در سوره ای بعد از آن می خوانيم) و به اين ترتيب60 مرتبه خدا را به وصف رحمتش مي ستایيم.

در تاريخ بردگی می خوانيم:

" صاحبان آنها با قساوت و بی رحمی عجيبی با آنها رفتار می كردند، چنان كه می گويند اگر بنده اي در انجام خدمات اندك قصوری می ورزيد مجازات های سخت می ديد."

در جای ديگر می خوانيم: " غلامان محكوم را در قفس درندگان می انداختند و اگر جان سالم به در می بردند درنده ی ديگری را داخل قفس او می كردند."

اين بود نمونه اي از رفتار مالكان با بردگان خويش، اما خداوند جهان در قرآن كراراً تذكر می دهد: اگر بندگانم بر خلاف دستورم عمل كردند و پشيمان شدند می بخشم، می آمرزم، رحيم و مهربانم آنجا كه می فرمايد:

" ای كساني كه از حريم بندگي سرباز زده ايد از رحمت خدا مأيوس نشويد، خداوند همه ی گناهان را می آمرزد " (توبه كنيد و از دريای بی پايان رحمت خدا بهره مند شويد). بنابراين آوردن" رحمان و رحيم" بعد از "رب العالمين" اشاره به اين نكته است كه: ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش، با مهربانی و لطف رفتار می كنيم. اين بنده نوازی و لطف خدا، بندگان را شيفته ی او می سازد كه با يك دنيا علاقه بگويند: "الرَّحْمن الرَّحيم". اينجا است كه انسان متوجه مي شود، چقدر فاصله است بين رفتار خداوند بزرگ، با بندگان خويش! و روش مالكان با زير دستان خود، مخصوصاً در عصر شوم بردگي.

4- مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ    " ( خداوندي كه) مالك روز جزاست"

ايمان به رستاخيز دومين پايگاه:

در اينجا به دومين اصل مهم اسلام يعني قيامت و رستاخيز توجه مي كند و مي گويد: "خداوندي كه مالك روز جزاست" ( مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ). و به اين ترتيب محور مبدأ و معاد كه پايه ي هر گونه اصلاح اخلاقي و اجتماعي است در وجود انسان تكميل مي گردد. جالب اينكه در اينجا تعبير به "مالكيت خداوند" شده است، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز، مشخص مي كند، روزي كه همه ي انسان ها در آن دادگاه بزرگ براي حساب حاضر مي شوند، و در برابر مالك حقيقي خود قرار مي گيرند، تمام گفته ها، كارها و حتي انديشه هاي خود را حاضر مي بينند، هيچ چيز حتي به اندازه ي سر سوزني نابود نشده و به دست فراموشي نيفتاده است، و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه ي مسئوليت هاي اعمال خود را بر دوش كشد! بدون شك مالكيت خداوند در آن روز، يك مالكيت اعتباري، نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان مالك ما است، نمي باشد؛ چرا كه اين مالكيت قراردادي است با تشريفات و اسنادي مي آيد كه با تشريفات و اسناد ديگري از ميان مي رود، ولي مالكيت خدا نسبت به جهان هستي مالكيت حقيقي است، و آن پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه بريده شود نابود مي شوند. به تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه ي "خالقيت و ربوبيت" است، آن كس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مي دهد، و  لحظه به لحظه فيض وجود و هستي به آن ها مي بخشد، مالك حقيقي موجودات است. در حديثي از امام سجاد (ع) مي خوانيم: "هنگامي كه به آيه ي "مالِكِ يَوْم الدِّينِ" مي رسيد، آن قدر آن را تكرار مي كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند". اما كلمه ي " يَوْم الدِّينِ"، اين تعبير در تمام مواردي كه در قرآن استعمال شده به معني قيامت آمده است چنانكه در قرآن در آيات17و 18و 19 سوره ي "انفطار" با صراحت به اين معني اشاره شده است (اين تعبير متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به همين معني آمده است).

و اين كه چرا آن روز، روز دين معرفي شده؟ به خاطر اين است كه آن روز، روز جزا است و "دين" در لغت به معني "جزا" مي باشد، و روشن ترين برنامه اي كه در قيامت اجرا مي شود همين برنامه ي جزا و كيفر و پاداش است، در آن روز پرده از روي كارها كنار مي رود، و اعمال همه دقيقاً مورد محاسبه قرار مي گيرد و هر كس جزاي اعمال خويش را اعم از خوب و بد مي بيند. اما اين كه "دين" به معني "حساب" است، شايد اين تعبير از قبيل ذكر علت و اراده ي معلول باشد؛ زيرا هميشه حساب مقدمه اي براي جزا است.

5- إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ

" (پروردگارا) تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم"

انسان در پيشگاه خدا:

اين جا سرآغازي است براي نياز هاي بنده و تقاضا هاي او از خدا، لحن سخن در سوره ي "حمد" از اينجا عوض مي شود، آيات قبل حمد و ثناي پروردگار و اظهار ايمان به ذات پاك او و اعتراف به روز قيامت بود. اما از اين جا گویي "بنده" با اين پايه ي محكم عقيدتي و معرفت و شناخت پروردگار، خود را در حضور او، و در برابر ذات پاكش مي بيند، او را مخاطب ساخته، نخست از عبوديت خويش در برابر او، و سپس از امداد ها و كمك هاي اوسخن مي گويد، عرض ميكند: "تنها تو را مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم". (إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ).

به تعبير ديگر: هنگاي كه مفاهيم آيات گذشته در جان انسان جاي گيرد، اعماق وجودش به نور الله، پرورش دهنده ي جهانيان روشن مي شود، و رحمت عام و خاص او و مالكيتش در روز جزا را درك مي كند،  به صورت يك فرد كامل از نظر عقيده در مي آيد، اين عقيده ي عميق توحيدي نخستين ثمره اش، از يكسو بنده ي خالص خدا بودن، و از بندگي بت ها و جباران و شهوات در آمدن، و از سوي ديگر، دست استمداد به ذات پاك او دراز كردن است. توحيد عبادت آن است كه هيچ كس و هيچ چيز را جز ذات خدا شايسته ي پرستش ندانيم، تنها به فرمان او گردن نهيم، تنها قوانين او را به رسميت بشناسيم و از هر نوع بندگي و تسليم در برابرغير ذات پاك او بپرهيزيم. بشر در اين جهان با نيروهاي مختلفي روبه رو است، هم از نظر نيروهاي طبيعي، و هم نيروهاي درون ذاتي خود. براي اين كه بتواند در برابر عوامل مخرب، ويرانگر و منحرف كننده، مقاومت كند احتياج به يار و مدد كاري دارد، اينجا است كه خود را در زير چتر حمايت پروردگار قرار مي دهد، همه روز از خواب بر مي خيزد، و با تكرار جمله ي " إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ" اعتراف به عبوديت پروردگار كرده و از ذات پاك او براي پيروزي در اين مبارزه ي بزرگ كمك مي گيرد، و شامگاهان نيز با تكرار همين جمله، سر به بستر مي نهد، با ياد او بر مي خيزد و با ياد و استمداد از وجود او به خواب مي رود و خوشا به حال كسي كه به چنين مرحله اي از ايمان برسد، در برابر هيچ گردنكش و زورمندي سر تعظيم فرود نياورد، در مقابل جاذبه ي ماديات خود را نبازد، همچون پيامبر كه مي گويد: "نماز و عبادتم، مرگ و حياتم همه از آن خداوند است كه پروردگار جهانيان است".

6- اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ     "ما را به راه راست هدايت كن"

پيمودن صراط مستقيم:

پس از اظهار تسليم در برابر پروردگار، و وصول به مرحله ي عبوديت و استعانت و استمداد از ذات پاك او، نخستين تقاضاي بنده اين است كه او را به راه راست هدايت فرمايد، تا خدايي كه همه ي نعمت ها را به او ارزاني داشته، نعمت هدايت را نيز بر آ ن بيفزايد. گر چه اين انسان در چنين شرایطي مؤمن است، و با خداي خود آشنا، اما امكان دارد هر آن اين نعمت- به خاطر عواملي- از او سلب گردد، و از صراط مستقيم منحرف و گمراه شود. به علاوه اين "صراط مستقيم" كه همان آیین حق است، مراتب و درجاتي دارد كه همه ي افراد در پيمودن اين درجات يكسان نيستند، هر مقدار از اين درجات را انسان طي نمايد، باز درجات بالاتر و والاتري وجود دارد كه انسان با ايمان، بايد از خدا بخواهد تا او را به آن درجات هدايت كند.

در اينجا يك سؤال معروف مطرح مي شود كه: چرا ما همواره از خدا در خواست هدايت به صراط مستقيم مي كنيم، مگر ما گمراهيم؟ در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره ي انسان مي رود، به همين دليل بايد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نگه دارد. همان گونه كه هر لحظه وجود تازه اي به ما مي رسد، به هدايت جديدي نيز نيازمنديم، بديعي است اگر موانعي در سيم هاي معنوي ارتباطي ما با خدا ايجاد شود، كژي ها، ظلم ها، ناپاكي ها و... پيوند ما را از آن منبع هدايت قطع مي كند، و همان لحظه از صراط مستقيم منحرف خواهيم شد. هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجاً مراحل نقصان را پشت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسد. اين را نيز مي دانيم: طريق تكامل نامحدود است و همچنان به سوي بي نهايت پيش مي رود.

7- صِراطَ الَّذينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلا الضّالِّينَ

" راه كساني كه آنان را مشمول نعمت خود ساختي، نه كساني كه بر آنها غضب كردي و نه راه گمراهان!"

دو خط انحرافي:

اين آيه در حقيقت تفسير روشني است براي "صراط مستقيم" كه در آيه ي قبل خوانديم، مي گويد: "مرا به راه كساني هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمت هاي خود قرار دادي آنها كه نه بر اثر عوامل زشت، و انحراف عقيده غضب تو دامنگيرشان شد و نه جاده ي حق را رها كرده و در بيراهه ها گمراه و سرگردان مانده اند و خداوند به ما هشدار مي دهد كه در برابر شما هميشه دو خط انحرافي قرار دارد، خط "مغضوب عليهم" و خط "ضالين" كه به زودي به تفسير اين دو آشنا خواهيم شد.

" الَّذينَ أنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ" كيانند؟

سوره ي "نساء" آيه ي69 اين گروه را معرفي كرده است: "كساني كه دستورات خدا و پيامبر را اطاعت كنند، خدا آن ها را با كساني قرار مي دهد كه مشمول نعمت خود ساخته، يعني پيامبران، رهبران صادق و راستين و جانبازان و شهيدان راه خدا و افراد صالح، و اينان رفيقان خوبي هستند."

همان گونه كه ملاحظه مي كنيم اين آيه افراد مورد نعمت خدا را چهار گروه معرفي مي كند: پيامبران، صديقين، شهداء، و صالحين. اين مراحل چهار گانه شايد اشاره به اين معني باشد كه براي ساختن يك جامعه ي انساني سالم، نخست بايد رهبران حق و انبياء وارد ميدان شوند. و به دنبال آنها مبلغان صديق و راستگو كه گفتار و كردارشان با يكديگر هماهنگ است، تا اهداف پيامبران را از اين طريق در همه جا گسترش دهند. آنگاه در اين دوران سازندگي فكري، طبيعتاً عناصر آوده و آنها كه مانع راه حق اند سر بردارند، جمعي بايد در مقابل آنها قيام كنند و عده اي شهيد شوند و با خون پاكشان درخت توحيد آبياري گردد. در مرحله ي چهارم محصول اين كوشش ها و تلاش ها به وجود آمدن "صالحان" است، اجتماعي پاك، شايسته و آكنده از معنويت. بنابراين ما در سوره ي "حمد" در شبانه روز پي در پي از خدا مي خواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم، و روشن است كه در هر مقطع زماني بايد در يكي از اين خطوط، انجام وظيفه كنيم و رسالت خويش را ادا نماييم.

" مَغْضُوبِ عَلَيْهِم" و "ضالِّين" كيانند؟

جدا كردن اين دو از هم در آيات فوق نشان مي دهد هر كدام اشاره به گروه مشخصي است.

از موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن مجيد چنين استفاده مي شود كه " مَغْضُوبِ عَلَيْهِم" مرحله اي سخت تر و بدتر از "ضالِّين" است، و به تعبير ديگر "ضالِّين" گمراهان عادي هستند، و " مَغْضُوبِ عَلَيْهِم"، گمراهان لجوج و يا منافق، و به همين دليل در بسياري از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكر شده است.

در آيه ي106 سوره ي "نحل" مي خوانيم: "آنهايي كه سينه ي خود را براي كفر گسترده ساختند غضب پروردگار بر آنها است."

به هر حال " مَغْضُوبِ عَلَيْهِم" آنها هستند كه علاوه بر كفر، راه لجاجت و عناد و دشمني با حق را مي پيمايند و حتي از اذيت و آزار رهبران الهي و پيامبران در صورت امكان فروگذار نمي كنند.


موضوعات مرتبط: تفاسیر، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:38 ] [ راشد ]

كسي كه غفلت دارد و به نماز بي اعتناست شفاعت معصومين به آنها نمي رسد.

امام صادق (ع) در آخرين سخنان خود به فرزندانشان مي فرمايند: شيعيان من و كساني كه پيرو من هستيد و كساني كه امام صادق (ع) را به عنوان مذهب جعفري قبول داريد: " لا تَنالُ شَفاعَتُنا عَلي مَنِ اِسْتَخَفَ بالصلاة: " نمي رسد شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد".

در اين مورد مي توان مردم روزگار را به چند دسته تقسيم كرد: يك نوع اولياء الله هستند، يك عده معتقد اند و بر آنها اميد شفاعت هم هست، ولي گاهي گرفتار شيطان مي شوند و گناه مي كند، كه ما جزء اين دسته هستيم و بايد مراقب باشيم كه دينمان غارت شيطان نشود؛ و گروهي هم هستند كه به هيچ صراطي مستقيم نيستند و هيچ وقت هدايت نمي شوند (احتمال اينكه  ما هم جزء اين دسته از انسان ها باشيم هست البته براي كساني كه زياد گناه كردند و توجهي به آنها نداشته اند و كم كم تعداد گناهانشان زياد شده).


موضوعات مرتبط: نماز، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:37 ] [ راشد ]

مسلمانان در روز17 ركعت نماز مي خوانند. اعمالي واجب است، منتهي بعضي افراد از نماز لذتي نمي برند و نمي توانند آن طوري كه ائمه اطهار نماز مي خوانند، بخوانند. خداوند به ما اجازه داده است كه مستقيماًٌ با خود خدا حرف بزنيم در صورتي كه هيچ قوم و ملتي چنين اجازه اي ندارند.

لذت نبردن از نماز به دليل فكر هاي است كه در سر نماز به ذهن ما مي رسدو اين وعده ي شيطان است. و شيطان به خداوند مي گويد: وَ لا تَجِدُ اكثرهُم شاكرين: "اين ها را شكر گذار نخواهي يافت". ما انسان ها در عبادت3 دسته ايم: 1- كساني كه اعتقاد دارند اما عبادت نمي كنند 2- كساني كه اعتقاد دارند و عبادت مي كنند 3- عده اي هم عبادت مي كنند اما در حين انجام اعمال عبادت به آن هيچ توجهي ندارند.

در بين ائمه امام سجاد(ع) بيشتر از همه از نماز لذت مي برند و به همين دليل است كه سيدالساجدين و زين العابدين اند. از امام سجاد(ع) پرسيدند كه چگونه شما از نماز لذت مي بريد و ما بي بهره از آن فقط اين اعمال را انجام ميدهيم و امام در جواب فرمودند: من به ابو حمزه ي ثمالي تعليم دادم. نماز چيزي نيست كه تو از آن بهره نمي بري ممكن است چند عامل باشد(البته يك عامل هم مي تواند انسان را در عبادت سست كند). كه كلمات آن بزرگوار در دعاي ابو حمزه ي ثمالي آمده است:

" اَللهُمَ اِنّي كُلَّما قُلْتُ قَد تَهَيَاْتُ وَ تَعَبَاْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّوة بَيْنَ يَدَيْكَ وَ ناجَيْتُكَ اَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعاساً اَذا اَنَا صَلَّيْتُ وَ سَلَبْتَني مُناجاتَكَ اِذا اَنَا ناجَيْتُ مالي كُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَريَرتي وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوابينَ مَجْلسي عَرَضَتْ لي بَلِيَّةٌ اَزالَتْ قَدَمي وَ حالَتْ بَيْني وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ سَيِّدي لَعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَني وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَني اَوْلَعَلَّكَ رَاَيْتَني مُستَخِفّاً بِحَقِّكَ فَاَقْصَيْتَني اَوْلَعَلَّكَ رَاَيْتَني مُعْرِضًا عَنْكَ فَفَلَيْتَني اَوْلَعَلَّكَ وَجَدْتَني في مَقامِ الْكاذِبينَ فَرَفَضْتَني اَوْلَعَلَّكَ رَاَيْتَني غَيْرَ شاكِرٍ لِنَعْمائِكَ فَحَرَمْتَني اَوْلَعَلَّكَ فَقَدْتَني مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَني اَوْلَعَلَّكَ رَاَيْتَني في الْغافِلينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ ايَستَني اَوْلَعَلَّكَ رَاَيْتَني الِفَ مَجالِسِ الْبَطالينَ فَبَيْني وَ بَيَنَهُمْ خَلَّيْتَني اَوْلَعَلَّكَ لَمْ تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعائي فَباعَدتَني اَوْلَعَلَّكَ بِجَرْمي وَجَريَرتي كافَيْتَني اَوْلَعَلَّكَ بِقِلَّةِ حَيائي مِنْكَ جازَيْتَني فَاِنْ عَفَوْتَ يارَبِّ فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذنِبينَ قَبْلي لِاَنَّ كَرَمَكَ اَيْ رَبِّ يَجِلُّ عَنْ مُكافاتِ  ألمُقَصِّرينَ "

"خدايا من هر وقت گفتم كه آماده و مهيا شوم و ايستادم براي نماز در برابرت و تو را راز گفتم افكندي بر من خواب خفيفي در وقت نماز و ربودي از دلم حال مناجات خود، وقت مناجات چرا هر وقت بگويم خوب شد درونم و نزديك همنشين توبه كاران باشم، رخ دهد برايم يك گرفتاري كه بلغزد قدمم و حائل گردد ميان من و ميان خدمت تو. آقايم شايد از درگاهت مرا راندي و از خدمتت بدور كردي يا شايد كه مرا ديدي سبك شمارم حقت را پس دورم كردي يا شايد ديدي رو گردانم از تو و بدم داشتي، يا شايد يافتي مرا در مقام دروغ گويان و دورم انداختي يا شايد ديدي شكر گذار نعمت هايت نيستم پس محروم ساختي مرا يا شايد مرا در مجالس علماء نيافتي پس خوارم داشتي يا شايد ديدي از غافلانم پس در رحمتت نااميدم كردي يا شايد ديدي كه هم انس مجالس بيهودگانم و مرا با آن ها گذاشتي يا شايد دوست نداشتي دعايم را كه بشنوي پس دورم كردي يا شايد به جرم من و گناهم كيفرم دادي ياشايد به كم شرميم از تو مجازاتم كردي پس اگر بگذري. پروردگارا چه دور است كه گذشت داري از گناه كاران پيش از من زيرا كرمت اي پروردگار برتر است از مكافات مقصران."


موضوعات مرتبط: نماز، ،
برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, ] [ 13:35 ] [ راشد ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

با سلام خدمت تمامی مسلمانان ایران زمین. هدف از تشکیل این وب بیان اسلام و دین و مذهب شیعه بوده است و اگر سوالی در این موارد برای شما دوستان بوجود آمد ما پاسخگوی سوالات شما هستیم. تمامی مطالب این وب برای شما عزیزان گذاشته شده و علاوه بر این ما فایل های صوتی همین مطالب را با سخنرانی عالم عالی قدر آیت الله راشد برای شما گذاشته ایم که در صورت نیاز می توانید آنها را دانلود کنید. علاوه بر این فیلم هایی نیز برای شما تهیه شده است. منتظر نظرات و سوالات شما عزیزان هستیم.
آرشيو مطالب
مرداد 1393
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 104
بازدید ماه : 291
بازدید کل : 9414
تعداد مطالب : 113
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1